در عصر آهن، عصر پول و مردم ظاهر فریب

دختران پول دوست مردان تن پرست ظاهر فریب

در زمانی که دختران محجوب پر احساس در بند یک خطبه اند

نران مملکت خود را مرد می پندارند از حیوان خود پایین تراند

 در زمانی که در میان جمع در چشم زیبای تو اشک می آید چو سیل

در دلت غم بر لبت لبخند تا نبیند کس اشکهایی که می آید چو سیل

در زمانی که تو دختر محجوب پر احساس زیبای وطن

محروم از قانون، درد میکشی در بند سنت هم سخن

در زمانی که چون نرم، دین و قانون را پتک میکوبم بر سرت

تو چون زنی هم مادری چو سندان میکوبم سنت را بر سرت

در زمانی که شعر چون دام است بیت تفنگ و مصرع یک فشنگ

عشق دام است از بهر شکار دختران پر احساس پر ناز و قشنگ

مردم لاابالی خوش می گویند می نوشند فارغ از هر درد و غم

زیبایان خود پندار شادند چون آزادند از دین و سنت هر بند و غم

در زمانی که در پی معشوقم و او در بند سنت، صد گفته و حرف و سخن

پس بگردم تا بگردد روزگار تنها بمانم تا ابد فارغ از هر گفته و حرف و سخن



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها